یکی از فکرهایی که منو مشغول کرده موارد جنسی هست.از آموزش گرفته تا تبلیغات بازرگانیه مربوطه ،از داستانهای مبتذل گرفته تا کلیپ ها ی موجود وعکسهای لو رفته و.......
چرا وقتی اینترنت به خونه ها راه پیدا میکنه اولین استارتش را با همین چیزها میزنند
چرا فیلترها بیشتر مربوط به همین چیزهاست
وچرا .....
خیلی دلیل داره این که اینترنت تنها ارتباطی است که نود ونه درصد مخفیه ومیشه تمام دیده ها وشنیده ها را از چشم بقیه پوشوند.واین که کم خرجه وخیلی دردسر هم نداره
اما چرا اینقدر مشتری داره منو به یه فکر هدایت میکنه
مشتری های این مطالب دو دسته هستند
مجردین ومتاهلین
مجردها به علت کمبود کلی در این مساله وراحت نبودن در ابراز عقیده وخواسته در ایران وجهان
ومتاهلین به خاطر مشکلاتی که با همسران خود در ارضای این خواسته دارند
اونایی که داغند وهمسران سرد دارند با پیگیری اینترنتی این مطالب خودشونو راضی میکنند.واونایی که سرد مزاجند به خیال خودشون میخواند خودشونو گرم کنند.ودسته ای هم میخواند این قضیه را برا خودشون عادی سازی کنند.این مطلب منو یاد قصه ای انداخت که میگه یه روز یه خارجی میاد ایران وماه رمضون را اینطور تحلیل میکنه :ماه رمضون ماهیه که ایرانیها درآن یواشکی غذا میخورند.
من حرفم یه چیزه آخه شتر سواری که دولا دولا نمیشه مشکل اصلی را حل کنید فیل*تر کردن که مشکلی را حل نمیکنه.......................
هروز به حرفهایی که مینویسم بیشتر معتقد میشم.چون نتیجه شو میبینم.تقریبا برام عادت شده.هر مساله ای که پیش میاد.تبدیلش میکنم به هدف.مثلا سر کار شخصی با من برخورد منفی نشون میده.زود خودمو جمع میکنم ودر این رابطه یه هدف برا خودم ترتیب میدم.از بین اهداف دیگه.۱-بهتره حالشو بگیرم ۲-درس خوبی بهش بدم.۳-گذشت کنم.۴-سرفرصت درموردش تصمیم بگیرم.معمولا بهترین چیزی که به نظرم میرسه اینه که درس خوبی بهش بدم.بعد فکرم را متمرکز میکنم وچندروز بعد با یک روش خاص(پنبه وبریدن سر)طرف را به زانو در میارم.البته این مطلب یک مثاله.موارد دیگه ای هم هست.مثلا کارخودمو سرکار دوست نداشتم وبا همین ترفند به پستی که دوست داشتم رسیدم
از مرحله انتخاب باید گذشت.بیش از این سردرگمی جائز نیست.عمرکوتاه است.آرزوهایمان را بنویسیم- تایپ کنیم- حک کنیم- نقاشی کنیم-برایش وبلاگ درست کنیم مهم نیست چگونه آن را ثبت کنیم.ولی تا ثبتش نکنیم شاید خودمان هم آن را به رسمیت نشناخته ایم چه برسد به طبیعت.یادمان باشد ما میخواهیم طبیعت را تسخیر کنیم،نه تأئید.اینروزها دفتر خاطرات زیاد نوشته میشود ولی دفتر آرزوها کم است.دفتر برنامه ریزی محدود به مشاغل خاص است وآینده نگری کمتر دیده میشود.همه در اینجا واکنون ونداشته ها سیر میکنند.یادمان نرود که بزرگترین دارایی همان آرزو وامید ماست.که اگر نباشد ما هیچ نداریم.دفتر آرزوها را ورق بزنیم.بخوانیم وبخواهیم.بخواهیم.بخواهیم.از خدا بخواهیم که بزرگترین دهندگان است.بخواهیم از طبیعت که اکنون به فرمان ماست.از خودمان که دیگر در گرو آرزویمان هستیم.
پیام بهداشتی
درخواستهای آنی،هوس آلود وکینه توزانه ارزش فکر کردن هم ندارند.اگر باور ندارید امتحان کنید. حتی نمیتوانید آنها را بنویسید.در واقع به مقصودی که برای نوشتن وثبتش انگیزه ای ندارید شک کنید.احتمالاًجایز نیست.
هدفها راماتعیین نمی کنیم
در واقع این هدفها هستند که مارا انتخاب می کنند.هدفها آنقدر آهسته میآیند که ما متوجه نمیشویم.ولی انگار نرم نرمک قلب ما را تسخیر میکنند.انگار که مأموریتشان نشانه گرفتن قلب ماست.ودیگر هیچ.حالا ما میمانیم وآرزوئی که در دل ایجاد شده.باید آن را دریابیم.سبک سنگین کنیم واجازه دهیم به دفتر آرزوهایمان بپیوندد.فقط باید بخواهیم وجلوبرویم.
ادامه پست قبلی
برای پیدا کردن هدف واقعی راههای زیادی وجود داره که من راهی که خودم پیش بردم را توضیح میدهم.فراموش نکنیم که ما دیگران را تا آن قسمت از راه که خود پیمودهایم میتوانیم هدایت کنیم.اولین قدم تهیه لیست علایق خودمان بدون در نظر گرفتن نوع ان است .به تعداد 100 مورد.اعم از جزئی وکلی.فرقی نمی کند.این تکلیف برای روز اول است.7روز بعد لیست خود را مطالعه میکنیم. واز بین 100 مورد نوشته شده 50 مورد دیگر را انتخاب میکنیم.در این مرحله لیست خودراتفکیک هم میکنیمویعنی همان 50 مورد را مطالعه کرده ولیست دوستونی تشکیل می دهیم به نام کلی وجزئی وجدول خود را به طور صحیح تکمیل میکنیم.7روز بعد از هر ستونی که تهیه کرده ایم نصف آن را به طور انتخابی خط میزنیم.یعنی هر کدام را کمتر دوست داشتیم.جمعا 25 هدف دیگر برایمان باقی مانده.7 روز بعد لیست خودرا مطالعه کرده واگر احساس کردیم هدف جدیدی در قلب ما ایجاد شده با توجه به نوع کلی وجزئی با اهداف قبلی تعویض میکنیم به طوری که تعدا کل همان 25 تا باشد.2روز بعد باید هدفها را مرتب کنیم .یعنی در هر ستون هدفها را به ترتیب اولویت بچینیم.اگر بخواهید راحت تر این کار را انجام دهید بهتر است تصوری ساختگی در خود ایجاد کنید.مثلا فکر کنید اگر الان 1 میلیون پول داشته باشید برای کدامیک از اهداف استفاده میکنید.تا هدف آخر از همین راه استفاده کرده جدول را مرتب کنید.اکنون زمان ان رسیده که زندگی خود را آغاز کنید.برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف.از هر ستون سه مورد اول را تیک بزنید.اینها میشود هدفهای سال اول توسعه.یا دوسال اول توسعه یا بیشتر .این بستگی به توانایی شما دارد.........
این قصه ادامه دارد.
این چیزهایی که الان میگم فکرهای الانم نیست.سالهاست این فکرها تو مغزم دور میزنه.همیشه روی زندگی همه اطرافیان،دوستان وهمکارانم متمرکز میشدم.وهمیشه دلم میخواست واسه مشکلاتشون علت پیدا کنم.انگار که مسوءل مشکلات همه بودم.یکی از چیزهایی که مشکل همه هست وعلت مشکلات هم هست،مساله مالی ست.یعنی هم خودش مساله است هم علت مسائل دیگه.برای همین خیلی فکر منو مشغول کرده.باتفکر روی زندگی هر کسی که میشناسم به نکاتی رسیدم که فکر میکنم اشتباه نباشه.البته هرکسی نظری داره.ونظر منم اینهاست که میگم.
دوره وزمونه بدی شده.پیشرفت تکنولوژی روزانه شده.وهرچه افراد جوان تر باشند (وبی پول تر)بیشتر از تکنولوژی سر در میارن وبنابراین بیشتر میخوان.واین بدترین حالته.
اما حتما راه حلی داره.
هر کسی هر قدر هم زیاده خواه وپر توقع باشه وفکر کنه همه چیز میخواد باز هم داره اشتباه میکنه.چون اکثر افراد استعداد،توانایی وعلایق خاصی دارن.اینطور نیست که یه نفر هم عاشق همه هنر ها باشه هم ماشین دوست باشه هم تجملاتی باشه هم مسافرت دوست باشه.اگه هر کسی خوب فکر کنه بلاخره چیزی هست که بیشتر دوست داره.یکی از اتومبیل خوشش میاد.یکی از مسافرت بیشتر خوشش میاد.بعضی ها هم فقط جواهرات دوست دارن.البته ممکنه ما بعضی وقت ها هوس کنیم چیزی داشته باشیم یا کاری بکنیم.ولی آنی وزود گذره.ونمیتونه دوام داشته باشه.پس برای آرامش داشتن در زندگی های معمولی وکم درآمد به نفع خودمونه که خیلی فکر کنیم وبرای استفاده از زرق وبرق دنیا تصمیم جدی بگیریم.یک یا دو هدف برای خرج کردن پولمون در نظر بگیریم. واون اهداف چیزهایی باشه که واقعی باشه.از روی هوس چشم وهم چشمی ورقابت نباشه.مگه ما چند تا بدن داریم که برای ارضای نیازهاش آمار مخارج مون سر به فلک بکشه.من منکر نیازهای اساسی نیستم.خوراک پوشاک مسکن وتفرح جزء لاینفک هرزندگیست.ولی نوع واندازه ان باید منطقی واصولی انتخاب بشه.اگر هدف یا اهداف اصولی تعیین بشوند ما وارد مرحله دوم میشویم وآن برنامه ریزی برای آن است.خدا به همه ما سلامتی بدهد تا بتوانیم زندگی خود را بسازیم ودر ادامه برای آخرت هم توشه ای برگیریم. ....
این داستان ادامه دارد.
سلام دوباره به اونایی که به من لطف دارند وبه من سر میزنند.ایکاش ردپایی هم تو قسمت نظرات میگذاشتند تاببینم کجای کارم.
......
هرکسی برنامه کلید اسرار را دنبال می کنه با القاءعقیده کارگردانان این سریال آشنایی داره که دور طبیعی مسائل دنیا را بیان میکنه.یعنی نتیجه مستقیم کارهای انسان را به زندگی خودش نشون میده.منم با این عقیده موافقم چون بارها در زندگیم این قضیه را حس کردم .واسه همین از هیچ کار خوبی حتی واسه دیگران نمیگذرم.البته تاحدی که بتونم.چون مطمئنم یه روزی اثرش را میبینم.مدتی پیش به آرایشگاه خیلی معروفی رفته بودم.بیشتر عروس خانم ها دوست دارند به اینجا بیاند.قیمتش هم خیلی بالاست...... خانم آرایشگر همانطور که شخصی را آرایش میکردند با یک نفردیگر درمورد روابطش با شوهرش صحبت میکردند ویه جورایی راهنماییش میکردند.حرفهای ایشون نشون میداد که خیلی تجربه دارند وسردو گرم روزگا ررا چشیدند.تقریبا همه افراد سالن ساکت شده بودن وداشتند از بحث استفاده می کردندوبعضی ها هم به فکر فرو رفته بودند .شاید داشتند عمیق میشدند تا این بحث ها را به زندگی خودشون ربط بدند.نکات خوبی از این اتفاق برداشت کردم. اول اینکه آرایشگاه محل خوبی واسه این بحث هاست دوم اینکه عروس خانم ها آرایشگر شونو خیلی دوست دارند . سوم صحبت های آرایشگران میتونه اثرات ماندگاری روی مراجعین بگذاره چه مثبت وچه منفی. آرایشگران محترمی که این مبالغ هنگفت را از خانواده ها دریافت میکنند میتونند با انجام بحث های مناسب وآموزنده برای نوعروسان در مدتی که صورت انها راتغییر میدهند کمی هم روی سیرت انها کار کنندوبرای گذر از موقعیت حساسی که دختران جوان در این روزها طی میکنند راهنمای خوبی باشند.من مطمئنم اثرات مثبت پیروی از این روش به زودی درزندگی خودشان مشاهده میشود .وحداقل میتونه به حلال شدن مبلغ دریافتی هم کمک کنه.البته به نظر بیارزش میاد ولی خیلی خیلی موثره.فکر کنید اگه فروشندگان سرویس عروس داماد از طلا گرفته تا لوازم آرایش ولباس عروس و.....و....هرکدوم فقط یک جمله در مورد بهبود روابط زن وشوهر وخانواده هاشون به دیوار مغازه هاشون نصب میکردند چه اثرات مثبتی می تونست تو زندگی داشته باشه.دارم فکر میکنم چطوری میتونم این عقیده را حداقل تو شهر خودم پیاده کنم؟یعنی خدا کمکم میکنه؟