the thinking

گاهی فکر می کنم.

the thinking

گاهی فکر می کنم.

همین الان گفتی....

همین الان از تریبون بزرگ ملت گفتی  

 

گفتی برای برنده بودن، باید باهم بودن را تمرین کرد. 

 

باید از دخت رسول خدا درس گرفت که سه روز روزه گرفت.  

 

گفتی از امام حسین(ع) عبرت بگیریم که برای ما زندگی کرد وبرای ما شهید شد. 

 

راست گفتی... خوب گفتی.... از ته دل قبول دارم ولی..... 

 

اگر دلها همان دلهای 40 سال پیش بود که پیرمردی خم می‌شد وخرده نانی را از خاک کف کوچه  برمی‌داشت و می‌بوسید و... 

 

اگر دلها همانی بود که اگر همسایه ام گرسنه باشد من مسلمان نیستم..... 

 

اگر دلها آن یود که برادر از برادر نمی‌دزدید.... 

 

آنوقت اصلا نیاز نبود این همه طرح روانه کنی.  

 

چون دلهای پاک ایه  إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا  را می‌فهمد.یک وجب خاک برای مرده را درک می‌کند و.... 

 

ولی باز هم دست مریزاد که گفتی و از شیاطین نترسیدی.مواظب خودت باش.

 

من عاشقم

من عاشقم و قلبم از این عشق می‌تپه  

 

کاش میدونستی چقدر دلم هواتو کرده.ای کاش نوسانی بین من و تو نبود  

 

خبرهای ضد و نقیضی که برام میارند منو دیوونه کرده.دلم میخواد عاشقت بمونم ولی ..... 

 

یکی خبرمیاره تشنگی کشیدی .اخه تو قوی تر ازاین حرفهایی که تشنگی اذیتت کنه.اونم مدت نصف روز که به جایی نمیخوره.من ماه رمضون امسال 14 ساعت تشنگی کشیدم. 

 

ولی از اونطرف میگن اونقدر قوی بودی که تونستی حج را رها کنی برای انجام یه کار دیگه.اخه ما طوری تربیت شدیم که اگه اسممون واسه حج دربیاد و بین یه دوراهی رفتن و نرفتن گیر بکنیم اصلا به دلمون راه نمیدیم غیر از رفتن به چیزی فکر کنیم چه برسه به رها کردن.اینجاست که دلم پر از شوق میشه که معشوق درستی انتخاب کردم. 

 

یه جایی که هزارتا ادم به عشق تو اومده بودند نشسته بودند و یکی به جای همه حرف میزد،یه جور درمورد جدا شدن سر از تو حرف میزد که ته دلم قیچی شد و اشک روانم خشکید.ودوباره پاندول دلم از مرکز عشقت دور شد. 

 

اما یه اقای کچل که شبهای جمعه آخر شب از تو حرف میزد گفت تو وقتی به جای همه ما تصمیم گرفتی و حرف زدی اصلا حرف سر بریدن نبوده.تو فقط خدارا دیدی و بس.گفت تو شاید خود دشمنتم ببخشی.چون اصلا دشمناتو بواسطه نور خدا نمی بینی.اینجا بود که دوباره ته دلکم قرص شد خوب عشقی انتخاب کردم. 

  

 

وقتی می‌بینم ترانه های ادمهای نصف العقل و ایمان را که اصلا به گروه خونی تو که به رنگه عشق خداست نمی‌خوره رو واسه تجمل دادن به مجلساشون هم می‌نویسندو هم میخونند لکه تردیدی رو دل بی مروتم میشینه.با اینکه می‌دونم تقصیر تونیست.تقصیر نبودن نور خدا تو دلاشونه.وگرنه از تو گفتن واز تو شنیدن نیازی به تجملات نداره.تو خودت هم نوری هم نوا .عزیز دل زهرا. 

 

 

اما امروز که از خیابونهای شهرم  رد میشدم و دیدم مغازه ها بستن و رفتن دنبال هیئت.بااینکه میدونم سر وته همه هیئت ها یه کرباسه و خیلی چیزی توش گیر نمیاد ولی بازم دلم تپید و لرزید.که من هنوز یه قدم برنداشتم واسه عشقم.نکنه عقب بیفتم. 

 

با اینکه هیچی از حرفاشون در مورد تو قشنگ نیست بااینکه نمیدونند تو چقدر ماهی و چقدر بزرگی ولی بازم باید برم تو هیئت.آخه  دیگه جایی نیست که در مورد تو بگن .دلم میخواد یه جائی برم که حرف تو به میون باشه.چیزی ببینم که تو را یادم بیاره.  

 

عزیز دلم وقتی بچه های گلت رو تو این دنیا تنها گذاشتی و رفتی حداقل دلشون خوش بود چه بابائی داشتیم ما.چه همسری.چه برادری..ولی ما حداقل سادات هم نیستیم که یه قطره از خونت تو رگهامون باشه. 

 

حسین جان عشقت تو دلم خونه کرده. من بد جور وفادارم.همه کسانی که تا حالا عاشقشون شدم میدونند.من و بگیر.نگذار تنها بمونم.یه جایی منو هدایت کن که حرف حرف تو باشه و بس.دلم میخواد یه دل سیر عشقبازی کنم.دلم میخواد مست بشم.دلم میخواد یه کمی مثل تو باشم.چطوری نماز میخوندید؟چطور چشمتون را  بروی گناه می‌بستید؟چطور  دست ضعیفهارو می‌گرفتید؟ 

 

من عاشقم ولی راه عاشقی نمیدونم.من وابسته به گروه توام.وابسته به حذب توام.ولی  به واسطه تنبلی وسستی بی‌وفا شدم . 

 

 

من عاشقم   ولی عاشقی بلد نیستم.بهم یاد بده........

پیرمردها بهترین و به درد بخورترین موجودات ....

وقتی تبلیغ پوشک برای بزرگسالان را میدیدم به این فکر کردم که هیچکدوم از تبلیغاتی که پیرمردها بازی میکنند بازیگرشون به این تمیزی و مرتبی وخوشگلی نیست.واسه همین فکر استفاده از پیرمردها برای انواع تبلیغات به ذهنم اومد.مثلا اگر من عکاس بودم و اتلیه داشتم به جای اینکه برم از بازیگران و فوتبالیستها عکس بگیرم بگذارم دم مغازه از همون اطراف چند تا پیرمرد سرشناس پیدا می‌کردم که مردم محل دوستشون دارند .بعد چند تا عکس توپ با موضوعات عالی ازشون میگرفتم میگذاشتم  ویترین مغازه.مثلا بابا بزرگ سر سفره هفت سین مشغول عیدی دادن.یا بابا بزرگ ومامان بزرگ موقع برگشتن از حج با همون سر و وضع.یا بابابزرگ در حال اذان گفتن در گوش نوزاد.خلاصه سوژه زیاده ولی کسی توجه نمی کنه. 

 

عکاس نوشت:این ایده را برای هر عکاسی که میشناسید ارسال کنید .اخه خیلی دوست دارم یکی انجامش بده.

زنان کارمند بخوانید وحتما نظر خود را بگوئید.......

بدون مقدمه چینی در رابطه با نقش زنان کارمند در زندگی به نتایجی که چندتن از بانوان کارمند درزندگی خود حاصل کرده و به من منتقل کرده اند اشاره میکنم. 

1-طوری زندگی کن که انگار به در امد همسرت محتاجی و به همسرت نیاز داری. 

2-حقوق ودر آمدت را طوری سرمایه گذاری کن که همیشه بدهکار باشی حسابت خالی باشد. 

3-در موقع نیاز به پول انقدر صبر کنید تا همسرتان این نیاز را بر آورده کند.بی صبرانه به حساب خود مراجعه نکنید. 

4-در موقع نیاز (خرید مسکن،اتومبیل و...)طوری به موقعیت کمک کنید که اولا به همسرتان برنخورد.دوما حق و حقوقتان در جای خود مشخص شود. 

5-همه تلاش زوجین برای داشتن زندگی خوب و آبرومند است.به هر بهانه ای ابروی زندگی را نبرید.

اعتیاد

اعتیاد بر چند نوع است  

اعتیاد به مواد مخدر 

اعتیاد به مواد الکلی 

اعتیاد به کامپیوترو اینترنت 

اولی و دومی معلوم احال است ونیاز به تو ضیح ندارد 

سومی بسیار بد است