the thinking

گاهی فکر می کنم.

the thinking

گاهی فکر می کنم.

خیلی وقت بود فکرمو پر کرده بود.

مدتیه دارم به شادی فکر میکنم.چیزی که در حال حاضر خودم ندارم.ولی دلم میخواد داشته باشم.

دارم دنبالش میگردم.بازار که میرم ،مهمونی،گردش و مسافرت،و حتی سرکار.گاهی هم تو خونه بدجور دنبالش میگردم.مدتیه فک میکنم از لحاظ وسایل زندگی نسبت به انسانهای گذشته چه تفاوتهایی داریم.چیزهایی داریم که حتی فکرشو نمیکردیم .ولی حتی پادشاهان 100سال پیش نداشتند.اما شاد نیستیم.یادمه بچه بودم با چندتا اقوام رفته بودیم مسافرت.تو مسیر ماشین همسفریها را گم کردیم و مسیر را بلد نبودیم.همش تو دلم غصه میخوردم و می‌گفتم اگه ماشینها تلفن داشت چه خوب میشد.الان حتی بچه ها موبایل دارن.این فقط یک مثاله .خیلی چیزها بوجود اومدند که کارمون راحت تر شدو مجبور نیستیم برای رفع نیازهای اولیه و ثانویه خودمون سختی بکشیم.ولی هنوز شاد نیستیم.موقع بیماری چه فرایندهایی را طی میکنیم.در گذشته چطور بوده.بد نیست گاهی به گذشته برگردیم  و حداقل مسائل را با بچگی خودمون مقایسه کنیم و بعدش یه لحظه چشممون را ببندیم و به بعضی هاش که الانم درگیرش هستیم فکر کنیم.چقدر کارها آسون شده.فکر کنیم ببینم چیزهایی که تو زندگیمون در حال حاضر کمبود داریم نیاز واقعیه یا کاذب.فرق ما با پولدارها در حال حاضر در میزان سختی و مشقت هست یا در میزان تجملات.


خوبه که گاهی فکر کنیم .من که سخت درگیرم.


پ.ن:چه چیزهایی ما را خوشحال میکنه؟مرغ همسایه که غازه.یا دل خودمون.من هنوز نفهمیدم چیزهایی که میخرم و میارم خونه بیشتر به خاطر دل خودمه یا دیگران.بدجور داغ کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
س م ح جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 22:29 http://gitare.blogsky.com

موافقم زیبا بود
فقط این جمله رو تصحیح کنید:
مدتیه دارم به شادی میکنم. = مدتیه دارم به شادی "فکر" میکنم.

سلام
عیدتون مبارک
بینهایت سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد