the thinking

گاهی فکر می کنم.

the thinking

گاهی فکر می کنم.

آدرس کانال مرتبط

telegram.me/thethinking

سلامتی

بازم  موندم تو دوراهی


اگه ما یه ملتیم و باید وحدت را حفظ کنیم و در آبادانی بکوشیم پس چرا نباید به قدر تلاشمون توقع داشته باشیم....


اگر دنیا و آخرت همش دست خداست و باید واسه خواسته هامون از خدا  مدد بخواهیم پس چرا باید قوانین دست وپاگیر و بعضا فکرها و تعصبات باطل را در زندگی بپذیریم و رعایت کنیم.....کسی فهمید درد من چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دخالت بیجا ممنوع

شاید این صفحات را کسی نمیخونه.چون هیچ وقت نظری پاش نیس.اما مینویسم.چند روزیه درگیر دخالت شخصی تو امور زندگی خودم هستم.و باعث شده فکر کنم بهش.چندتا نکته دستگیرم شد.اول اینکه وقتی در امور دیگران دخالت کنیم به میزان دخالت صدمه میبینیم.ممکنه قصدمون کمک باشه.ولی این کمک ها چون به درخواست شخص نیست ضرر میکنیم.دوم اینکه به مقدار تصرف در تصمیم های کسی که مورد نظرمونه...از چشمش میفتیم و طرف سعی میکنه از ما فرار کنه.و بسیار حقیر میشیم.سوم اینکه ماجرایی که به قصد کمک یا فضولی به ان پرداختیم برای همیشه و یا مدتی از دایره فکری طرف بیرون میفته.و ممکنه ضرر جبران ناپذیری به شخص بزنیم.  ضررهای دیگه ای هم هست.شاید بعدا بنویسم.

خیلی وقت بود فکرمو پر کرده بود.

مدتیه دارم به شادی فکر میکنم.چیزی که در حال حاضر خودم ندارم.ولی دلم میخواد داشته باشم.

دارم دنبالش میگردم.بازار که میرم ،مهمونی،گردش و مسافرت،و حتی سرکار.گاهی هم تو خونه بدجور دنبالش میگردم.مدتیه فک میکنم از لحاظ وسایل زندگی نسبت به انسانهای گذشته چه تفاوتهایی داریم.چیزهایی داریم که حتی فکرشو نمیکردیم .ولی حتی پادشاهان 100سال پیش نداشتند.اما شاد نیستیم.یادمه بچه بودم با چندتا اقوام رفته بودیم مسافرت.تو مسیر ماشین همسفریها را گم کردیم و مسیر را بلد نبودیم.همش تو دلم غصه میخوردم و می‌گفتم اگه ماشینها تلفن داشت چه خوب میشد.الان حتی بچه ها موبایل دارن.این فقط یک مثاله .خیلی چیزها بوجود اومدند که کارمون راحت تر شدو مجبور نیستیم برای رفع نیازهای اولیه و ثانویه خودمون سختی بکشیم.ولی هنوز شاد نیستیم.موقع بیماری چه فرایندهایی را طی میکنیم.در گذشته چطور بوده.بد نیست گاهی به گذشته برگردیم  و حداقل مسائل را با بچگی خودمون مقایسه کنیم و بعدش یه لحظه چشممون را ببندیم و به بعضی هاش که الانم درگیرش هستیم فکر کنیم.چقدر کارها آسون شده.فکر کنیم ببینم چیزهایی که تو زندگیمون در حال حاضر کمبود داریم نیاز واقعیه یا کاذب.فرق ما با پولدارها در حال حاضر در میزان سختی و مشقت هست یا در میزان تجملات.


خوبه که گاهی فکر کنیم .من که سخت درگیرم.


پ.ن:چه چیزهایی ما را خوشحال میکنه؟مرغ همسایه که غازه.یا دل خودمون.من هنوز نفهمیدم چیزهایی که میخرم و میارم خونه بیشتر به خاطر دل خودمه یا دیگران.بدجور داغ کردم.

آقا اجازه ما سوال داریم

اقا اجازه اونائی که با زبان نقاشی،کمدی،عکاسی و...و....درد مردم را بیان میکنن!اول هنرمند بودن بعد فکر کردن درد مردم چیه و چی باید بگن  یا اول درد کشیده بودن و بعدش داغی درد به یه جاشون فشار اورده و هنرمند شدن و حرفشونو با هنرشون زدن؟




آقا اجازه  اگه کسی ادعا کنه به من رای بدین من میتونم دردتونو بیان  کنم ولی نه درد کشیده باشه نه هنرمند بازم حرفشو قبول کنیم؟؟؟؟؟

آرزوهایی که شاید....

یه ایمیل دریافت کردم در مورد ثبت نام حج عمره که زیر اون عکسهائی بود از مردم محروم و بعدشم عکسهائی از کاخهائی که اشاره می شد به صاحبان عربستانی اون ها و ......بحث سر ندادن پول به عربها بود.خب من کارشناس نیستم که بگم مکه رفتن با این شرایط تا چه حد صحیحه و آیا یکبار رفتنش هم همینقدر به جامعه ضرر میزنه؟و آیا راه بهتری هم هست ؟یا اینکه باید با توجه به شرایط موجود مکه رفتن را ببوسم بذار کنار....خیلی فک کردم به مردم محرومی که وجود دارن  و  اینکه بلاخره که نمیشه لقمه دها ن مردم گذاشت و باید بهشون ماهیگیری یاد داد....خیلی فکر از سرم گذشت...همش میگفتم حال من نوعی چکار میتونم بکنم.؟مگه میتونم رو فکر چن نفر تاثیر بذارم؟مگه چن نفر ایمیل دارن که من با ارسال اون ایمیل منقلبشون کنم؟بعد از کلی فک کردن  تونستم فقط آرزو کنم...آرزو کردم هیچچکس محروم نباشه و از امکانات زندگی اونقدر که دلش میخواد اشته باشه...از خدا خواستم کمکم کنه تا دستی بالا بزنم و کاری بکنم.از ته دلم دعا کردم خوب بفهمم و خوب عمل کنم تا یه روزی به خودم بگم خیالت راحت وظیفتو خوب انجام دادی...من میخوام که موثر باشم...

باطن بین شدیم فت

چیزی دیدم که تا به حال ندیده بودم.


شاید گفتنش صحیح نباشد.


فقط یک چیز...هرچقدر هم سعی کنیم نمی‌توانیم چهره خودمان را پشت هیچ نقابی مخفی کنیم.بلاخره جائی نقاب را باد می‌برد...پس بهتر است خودمان بودن را تمرین کنیم.مثل بچه ها.